دلنوشته های مرد تنها
پايان سخن اينکه باورت نخواهم داشت ديگر آخر تو بگو... مگر رويا را هم مي توان باور کرد ؟ .................................................... همیشه از درونم کسی ................................................... استعداد عجیبی در شکستن داری.... .................................................... آرزو می کنم تو هم همتای من شوی تنهای تنها آواره و دو دل کاش مثل من باشی تا مرا بفهمی مثل من باش و مال من ... .................................................... دیگه نیستی حتی تو رویام چرا به یادم نیستی ؟؟؟ چرا ؟؟؟ چرا اینجوری شد ؟؟؟ ..................................................
نظرات شما عزیزان:
باز می دارد مرا از تلافی
هرچه دلت می خواهد
بدی کن!
قلب...غرور...پیمان...
استعداد عجیبی در نشستن دارم....
به پای تو...به امید تو...در انتظار تو....
همانی که وقتی دلش می گیرد و بغضش می ترکد، می آید سراغت
من همانی ام که همیشه دعاهای عحیب و غریب می کند
و چشم هایش را می بندد و می گوید
من این حرف ها سرم نمی شود. باید دعایم را مستجاب کنی
همانی که گاهی لج می کند و گاهی خودش را برایت لوس می کند
همانی که نمازهایش یکی در میان قضا می شود و کلی روزه نگرفته دارد
همانی که بعضی وقت ها پشت سر مردم حرف می زند
گاهی بد جنس می شود البته گاهی هم خود خواه
حالا یادت آمد من کی هستم
Power By:
LoxBlog.Com |